سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به شخصی مسأله ای بیاموزد، مالکش می گردد . گفته شد : آیا وی را خرید و فروش هم می کند؟ فرمود : نه، بلکه امر و نهیش می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
شهیدان زنده اند الله اکبر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خبر آمد خبری هست...

بسم رب شهدا والصدیقین

داداش خوب وناز من

ازکدوم از غمم بگم

از دل دلتنگم بگم

لحظه ای که آورد نت

رو دستاشون می برد نت

لحظه ای که یه لحظه من

رو دست خود گرفتمت

داداش خوب وناز من

از کدوم از غمم بگم

لحظه ای که اشک تو چشام

برای دید نت چکید

لحظه ای که برق تو نگام

هیچکیو غیر تو ندید

لحظه ای که افتادمو

هیچی دیگه من ندیدم

لحظه ای که غیر صدات

هیچی دیگه من نشنیدم

لحظه ای که می برد نت

صدای یا حسین اومد...

فدای لب تشنه و سر بریده ات داداش ناز من.

 داداشای گلم اومده بودم براتون خواهری کنم اما ای وای بر من که نتونستم زینب باشم برای داداشام.اما چقدر قشنگ شما حسین وار برگشتید خونه داداشای من!

اومده بودم برای تشییع پیکرتون اما سری در بدن نداشتید که سمت راستشو به روی خاک بزارم و رگی نبود که خاک روش بمالم، یه مشت استخوان برگشتید، بدون سر!

خاک بر سر من که 21 سالم شد و هنوزم سرم پر از هوی وهوسه ! خاک به روی دیدگانم که اشکاش بس که گناه کرده خشکیده، بریده باد گلوی من که جز زخم به جگر فرزندان فاطمه چه کرده؟

داداشای گلم اومده بودم برای شما خواهری کنم،اومده بود که حرف دلتونو بشنوم، اما من به برادری شما محتاج ترم، حالا این شمایید که به حرفای دلم دارید گوش می کنید.

داداش 26 ساله ی من،داداش بی نام و نشون من که بوی عطر یاس می دی، از روی ماهت شرمنده ام بیا و خواهر کوچیکتو دلداری بده.

داداش 20 ساله ی من ، داداش بی نام و نشون من که بوی عطر یاس می دی، اونقدر بزرگواری که توی عظمت وجودت آب شدم از شرمندگی. داداشای من دلتگتونم. بیاین و برای آبجی کوچیکتون برادری کنید.

داداشای حسین وار من، دستمو بگیرید تا از روی زمین بلند بشم و زینب وار براتون خواهری کنم.

داداشای نازنینم که بعد این همه سال برگشتید خونه، خوش اومدین.

------------------------------------------------------------------------

-         خیلی وقت بود که منتظر بودم تا اینکه خبر آمد خبری هست...

-         گفتن می خواهند مازندران شهید گمنام بیارن ولی نمی دونستم کجا تا اینکه بچه ها گفتند بابل.

      یادمان داداشام شد دانشکده فنی نوشیروانی.

-         صدایی آشنا شنیدم ، یاران سفر کرده به خونه برگشتن یه بار دیگه همه جا عطر یاس گرفت.

داداشای من 26 و20 سالشون بود و توی اوج جوانی عطر یاس گرفتن.

به خونه خوش اومدین فرزندان فاطمه.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » الله اکبر ( سه شنبه 89/7/13 :: ساعت 5:34 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سید علی دوامی
آمین...
میهمان ناخوانده
پریشان آرام
لبخند پشت قاب عکس
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 16
>> مجموع بازدیدها: 21554
» درباره من

شهیدان زنده اند الله اکبر
الله اکبر
بسم رب الشهدا والصدیقین سر امام عشق بر بالای نی رمزی است بین خدا و عشاق.... یعنی این است بهای دیدار! شهیدان زنده اند الله اکبر...

» پیوندهای روزانه

دریچه چشم من [5]
نسل محرم [1]
بنیان [2]
رعد [5]
[آرشیو(4)]

» آرشیو مطالب
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
الرعد
منیر
دریچه ی چشم من

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب