چرا دیگر نمی لرزد دل من
چرا کم عشق می ورزد دل من
شهیدان! شرمسارم فکر کردم
به مشتی خاک می ارزد دل من
غم خود را به مردم می فروشد
به طرح یک تبسم می فروشد
دل من فرصت پرواز خود را
به مشتی نان و گندم می فروشد
دوباره صنعت تلمیح در شعر
دوباره شرم یک توضیح در شعر
من وتو ،یوسف گمگشته و اشک
دل و سجاده و تسبیح در شعر
شب مهتاب، اقیانوس ،باران
به شوق جلوه ای مانوس،باران
بگو کی آفتابی می شوی ،کی؟
نگاهم می شود فانوس باران؟
---------------------------------------------------------
شعر بالا از سید حبیب نظاری ست.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...