دیگر نمی خواهم زنده بمانم. من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام.خدایا!بگو ببارد باران؛ که گویی شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم.
خدایا! دیگرطاقت ندارم،بگذار این خشکزار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد!
بگذار این دیدگان دیگر نبیند، بس است هرچه دیده اند. بگذار این گوشها دیگر نشنوند، بس است هرچه شنیده اند. بگذار این دست ها و پاها دیگرحرکت نکنند، بس است هرچه جنبیده اند.
خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی.
خدایا! اگر بگویی: لیاقت نداری ، خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام؟!
خدایا! دوست دارم سوختن را، فناشدن،از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن را...
شهید احمدرضا احدی
------------------------------------------------------
پی نوشت:
مدتی بود که فرصت یادکردن از شهدا را نداشتم تا اینکه امروز درحالیکه پراز ناراحتی ودلخوری از دوستان بودم به این متن برخوردم .انشاالله یاد شهید هرگز در دلمان نمیرد.